رفت و آمد

فاصله مارا خسته می کند
جاده ها را ما

چهار دیواری در راه مانده

هیچ چیزی بدتر از این نیست که معبدی بدون زائر باشی . کم کم خودت هم به قداست خودت شک میکنی. میشوی سرپناه یک شبه مسافران و لانه حیوانات وحشی. از آن دردناک تر اما وقتی است که به همین راضی میشوی. تو دیگر معبد نیستی ، حاجت نمی دهی . فقط یک چهار دیواریه مهربانی ....

از تو نمیبُرم

خوبی ، بافته شده بر قلبت

لبخند، کوک شده بر چهره رنجورت

مرا به آرزوهایت گره زدی


از تو نمیبُرم.

:)

باید پذیرفت
بعضی ها 
جایشان در قلب توست
نه در زندگی ات

رمان قدیمی

عشق ما 

رمان قدیمی ایه
که خیلی از ورق هاش سوختن
خیلی از ورقاش کنده شدن
دیگه نخونش
چیزی ازش نمیفهمی.