هیچی هست!

یک جایی از روحت، از ذهنت، از فکرت برای همیشه کنده می‌شه و می ره. 

بعد تو می‌مونی در آستانه بیست و اندی سالگی با یک روح و ذهن و فکر تکه تکه شده که هیچ جوری هم به هم چسبیده نمی‌شه. سکوت می‌مونه بین این تکه‌ها و تو که شناوری بین حال و گذشته وجهانی که تو رو از بیرون یه تیکه می‌بینه.

آدما هم فقط میبیننت که توو شلوغیه مهمونی ها تو مستی و داری تنهایی از دور به هیچی های دور و برت میخندی !

شاملو

کوه ها با همند و تنهایند 

همچو ما 

با همان ِ تنهایان.

خیلی وقتا

خیلی وقتا جوابت، جواب ِ اون سوالیه که خیلی وقته نمیتونی بپرسیش!

عشق های بخار شده

حتی بعضی وقت ها که لباسی را اتو میکنم بوی بخارش مرا به یاد تو می اندازد!

خواب ها و بیداری ها

ما به قمار ِ بیداری هایِ جهنمیمان

خواب ها باخته ایم