-
نبوسش...
سهشنبه 18 بهمن 1390 17:34
تمام میشود. به همان سادگی که بقیه تمام شدند. به همان تلخی که بقیه به تاریکی پیوستند. فراموش شدند. منقضی شدند. وسوسه است. تشنگی است. اگر بنوشیاش، تمام میشود. دوباره تشنه شدنت مثل این نخواهد بود. یک بار تحمل کن. یک بار تا ته درد برو. یک بار وسوسه ات را زندگی کن. رویایت را نگاه دار. تمامش نکن. به یک نفر ،همین یک...
-
غسل
شنبه 15 بهمن 1390 22:30
مهتابی های نا مشروعت را خوب غسلی بود تنهایی!
-
کار من نیست...
شنبه 15 بهمن 1390 16:40
درد کم نیست درمان هم کم نیست اما خوب شدن کار من نیست.
-
...
جمعه 14 بهمن 1390 22:02
از تلخی غمت دود سیگارت را می بینند با نگاهی درنده سرفه کنان دور می شوند...
-
نشانه
پنجشنبه 13 بهمن 1390 13:10
قلبم به نماز آیات "می ایستد" وقتی لبریز میشوم از باران مهرت...
-
حسرت
پنجشنبه 13 بهمن 1390 12:04
نگاه کن آن گربه را چگونه آرام از آن سکو برخاست و باز بر این سکو آرام خواب رفت آه عمر من همه در اضطراب رفت... (ضیاء موحد)
-
قصه ی آفرینش
چهارشنبه 12 بهمن 1390 17:40
وقتی که خدا بچه بود تنها بود و از تنهایی بدش می آمد. تصمیم گرفت وقتی که بزرگ شد دنیایی خلق کند که در آن هیچ کس تنها نباشد، حتی خودش. هر چقدر خدا بزرگتر شد تنهاتر و تنهاتر شد، و عاقبت یک روز که بزرگترین و داناترین و تواناترین شد از فرط خشم دنیایی را آفرید از جنس خودش؛ دنیایی که تمام مخلوقاتش هر چقدر بزرگتر شوند تنهاتر...
-
کابوس
چهارشنبه 12 بهمن 1390 17:15
حتی در خواب هم که می بینمت بال در می آورم... از خواب می پرم!
-
عکس
دوشنبه 10 بهمن 1390 19:47
عکس هایت برعکس دست هایت ، دست از سرم بر نمیدارند...
-
سیل
شنبه 8 بهمن 1390 19:35
گاهی آسمان چشمهایم بارانی می شود می بارد، ساعت ها دلم اما ... دیگر گنجایش ندارد، یک روز لبریز می شود، می شکند، آن وقت : سیل می برد همه ی با هم بودنمان را...
-
زوال
شنبه 8 بهمن 1390 18:16
بیا آخرین پُک را به من بزن من هم دود میشوم همین روزها...
-
قهوه
شنبه 8 بهمن 1390 18:14
قهوه چشمان توست ... تیره .... تلخ.... اما آرامش بخش و اعتیاد آور....
-
Braille
پنجشنبه 6 بهمن 1390 19:09
در تاریکی شب آنجا که چشم چشم را نمیبیند بگذار آن نابینایی باشم که با دستانش خط تنت را میخواند!
-
من و تو
پنجشنبه 6 بهمن 1390 19:06
من و تو! درخت پر برگ و هیزم شکن کوشا نه من سایه از سر تو برداشتم نه تو دست تبر از تن من...
-
حسین منزوی
پنجشنبه 6 بهمن 1390 19:04
دستـــی که به دست من بپیوندد نیست... صبحـــی که به روی ظلمتم خندد نیست زنجیر فراوانــــِ فراوان اما... چیـــزی که مرا به زندگی بندد نیست... حسین منزوی
-
کوتاه قد
پنجشنبه 6 بهمن 1390 19:03
دوستت داشتم و نفهمیدی... و این تقصیر تو نبود ، قدت به عشق نمیرسید....
-
mark all as read
پنجشنبه 6 بهمن 1390 18:50
دعا ها هم قبل از اینکه "mark all as read" اختراع شود فایده داشت
-
خاطرات
پنجشنبه 6 بهمن 1390 18:18
من مـُـرده ام به نسیم خاطـره ای تکانی مـیخورم همین...
-
نبوس
پنجشنبه 6 بهمن 1390 18:15
اشک های نیامدنت روی گونه هایم ماسیده نبوس! نمک گیر میشوی !
-
ورطه
پنجشنبه 6 بهمن 1390 18:14
هرچه میتکانم خالی نمیشوم..... پُرم از تو!
-
صیاد
پنجشنبه 6 بهمن 1390 18:13
از دوستی صید و صیاد تعجب نمی کنم کبوتر دلم، عاشق ِ کمان ابرویت شده است
-
احتیاط
پنجشنبه 6 بهمن 1390 18:12
معجزه هیچ گاه خبر نمیکند - با احتیاط ناامید شوید!
-
دیر
پنجشنبه 6 بهمن 1390 18:12
جوانیام گوشهی آغوش تو بود لحظهای صبر اگر میکردی پیدایش میکردم آغوشت را باز کردی برای رفتنم شاید حق با تو بود من دیر شده بودم
-
دروغ بگو
پنجشنبه 6 بهمن 1390 18:10
چشم هایت وقتی دروغ می گویند زیبا تر میشوند ،بیشتر به من بگو دوستم داری
-
هوس
پنجشنبه 6 بهمن 1390 18:09
کسی دارد برای زمستان دستهایم لبهای هوس را گرم میکند
-
کابوس
پنجشنبه 6 بهمن 1390 18:07
مرور میکنم خاطراتم را چندین بهار و دو باران و بعد هی پاییز...
-
چهار فصل
پنجشنبه 6 بهمن 1390 18:06
گاهی که دلم... به اندازه ی تمام غروبها می گیرد... چشمهایم را فراموش می کنم... اما دریغ که گریه ی دستانم نیز مرا به تو نمی رساند... من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس... مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست... و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد... و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند... با این...
-
انقضا
پنجشنبه 6 بهمن 1390 18:06
از ترس فاسد شدن ، دلت را حراج نکن خشک کردن هنوز هم جواب میدهد!
-
دل لرزه
پنجشنبه 6 بهمن 1390 18:04
تو زلزله مهیبی بودی یا بافت دل من فرسوده بود ؟
-
نمی دانم
پنجشنبه 6 بهمن 1390 15:54
نمیدانم گناه توست یا عیب چشمان من؟! اینکه بعد از تو همه ی عالم از چشمم افتاده اند...