خاطره شیرین

یاد لبهای تو افتادم باز
واژههابرلبخودکاربهمچسبیدند....

ماندگار

خزان از آنطرف پنجره
به گلهای داخل اتاق سرایت کرد
تو اما زمستانی و منجمد
پشت قاب عکس روی میز...

حذف شدی!

از تفاوت بدت می آمد 

نمیدانستی زندگی شبیه هم بودن نیست درک تفاوت هاست ، حالا

من تو را در تمام سطر های زندگی "به قرینه ی لفظی" حذف کردم!


تکیه بر باد

گلایه ای نیست بانو
فقط از قابله ای که ناف مرا با باد برید که خانه ام بر دوشم باشد همیشه...

غسل

مهتابی های نا مشروعت را خوب غسلی بود تنهایی!