خاطره شیرین

یاد لبهای تو افتادم باز
واژههابرلبخودکاربهمچسبیدند....

نظرات 5 + ارسال نظر
Anna شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 13:09

ار کامو نوشته بودم گفته بودی علائم افسردگی ست
که در نظرم افسردگی نیست بدتر از افسردگی ست
علی السویه بودن اتفاقات یا همان بی تفاوتی ست

مسخ!

Anna شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 13:11 http://lapeste.blogsky.com

تو تکراری ترین ” حضور ” روزگار منی
و من عجیب ؛
به آغوش تو
از آن سوی فاصله ها
خو گرفته ام.



تقدیم به خودکاری با واژه های بهم چسبیده
در دستانت

مرسی آنا جان - خوشحالم از آشنایی با شما و وبلاگتون

Anna شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 18:36 http://lapeste.blogsky.com

سلام مجدد

مسخ
... یک جا خواندم اگر مسخ کافکا را بخوانی و حس کنی داری فراتر از یک کتاب حشره شناسی می خوانی خواننده ای ...
بگذریم ...
من هم خوشحالم از حضورت



من کلا زیاد کتاب نمیخونم!

تو شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 23:43 http://httphttp://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com/

من کلا همیشه از یاد لبهای تو می افتم.
اصلا پرت میشوم...

بیتــــا جمعه 28 بهمن 1390 ساعت 11:29 http://myxodeme.blogsky.com/

لب‌های متروک شده ‍!

یا حتی : واژههابرلبخودکارخشکشدهاند !

------------------------------

دوس داشتم ...

لب های بایگانی شده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد